مصاحبه با کن لوچ
مترجم :زهره مقدادی
«متأسفیم جا ماندی»، فیلم جدید کن لوچ، قراردادهای صفر ساعت[۱] را هدف قرار میدهد. کارگردان میگوید چرا هنوز باید برای ساخته شدن فیلمش بجنگد و چرا فکر میکند که حزب کارگر باید بوریس جانسون[۲] «دزد» را مهار کند.
در فیلمهای بزرگان، اندازه مهم است: تجهیزات بزرگ، اجراهای بزرگ، خودخواهیهای بزرگ، بودجههای بزرگ و پردههای بزرگ؛ اما در ساخت این فیلم هیچ یک از این ها به کار نرفتهاست. ما در ملکی تجاری در گِیتهد هستیم، در واحدی به کهنگی همه انبارهایی که تا به حال دیدهاید، درست روی کاشیهای کفپوش دفتر پشتی که حالا به رنگ کف کفشها درآمدهاند. نقطه اتکای این اثر سینمایی یک کارگردان مغرور نیست، بلکه مرد ۸۳ ساله باریک اندام و عینکی ای است، که به جای اینکه با فریاد دستور بدهد، با لحن شاد و با ادبِ [تبلیغات] آوالتین[۳] صحبت میکند.
لوچ درحالیکه از دست سرمای پاییزی خودش را در کتی پیچانده و در آن فرو میرود، میگوید «خُب، بچهها!»
این کِن لوچ[۴] است، آشوبآفرین سوسیالیست و عامل سرخط اخیر اخبار، تیترهایی از این دست: تام واتسون[۵] «بزرگترین خطر» برای آینده حزب کارگر و اِد میلیبند[۶] یک سیاستمدار «چپ تقلبی » است. این تیترها فقط مال یک هفته از سپتامبر بودند. با این وجود جوّ صحنه بیشتر مثل یک اردوی مدرسه است تا یک سمینار سیاسی.
لوچ به یکی از بازیگران میگوید «کارن، در آینده کارهای بیشتری از تو میبینیم.» وقتی منظورش را میفهمد، زیر خنده میزند و اعضای تیم هم با او همراه میشوند. چند توصیه دیگر، و بعد دوباره حرفش را قطع میکند :«ریکی، چارلی- حق بقیه را نخورید.» باز هم همه میخندند. «امروز خبرنگاران لیبرال به اینجا میآیند.»
پنجاه سال از شاهکارش، فیلم «قوش»، گذشته است. با این حال لوچ هنوز به آن [مفاهیم] میپردازد، دشمنانش را منحل میکند و واقعیت را به پردیسهای سینمایی میآورد. آخرین اثرش، «متأسفیم جا ماندی» است که بدون شک در ادامه کار قبلی او ، «اینجانب، دانیل بلیک»، توصیف خواهد شد- فیلمی مربوط به سال ۲۰۱۶ درباره سیستم رفاه غیرانسانی ما [انگلیس]، که منجر به سرزنش وزرای حزب محافظه کار شد، و حتی مناظرهای عمومی درباره فقر در پنجمین اقتصاد بزرگ دنیا شکل گرفت.
هر دو فیلم در نیوکاسل و اطراف آن طراحی شدهاند، هر دو بقایای انسانی را نشان میدهند که از یک اقتصاد خراب و یک دولت تنبیهی به جای مانده است، و در قلب هر دوی آنها شخصیتهایی هستند که میتوانند پدر، عمو، یا همسر شما باشند – مردانی که [زندگی را] با آرزوهایی بزرگ و ایمان به سیستم شروع میکنند، با وجود این در عرض ۹۰ دقیقهای که روی پرده هستند، پرتگاهی عمیق آنها را در خود میبلعد.
در فیلم «متأسفیم جا ماندی» این مرد ریکی تورنر است. تازه واردی از منچستر که قبلاً در کار ساختوساز بوده است، تا اینکه رکود اقتصادی کسب و کارهای محلی را از بین میبرد. شانس اخیر یا شاید آخرین شانسش این بود که راننده پیک شود؛ یکی از آنهایی که وَن خود را زیر تابلوی توقف ممنوع پارک میکنند، بسته ها را کشان کشان به درب منزل شما میآورند و اقتصاد مصرفکننده امروزی را پیش میبرند. اَبی، همسرش، کسی است که رویای خانهدار شدنش با فروپاشی بانک نورثرن راک در سال ۲۰۰۷ نابود شد؛ بانکی که از آن وام مسکن میگرفتند. او پرستار است، و در دقایق کمی که آژانس به او فرصت کار کردن میدهد، به بهترین شکل ممکن از افراد بیمار و مسن نگهداری میکند.
این زوج در اقتصاد کارهای (گیگی)[۷] کار میکنند، دنیای قراردادهای صفر ساعت، تقریباً بدون تعطیلات یا مرخصی. کارخانههایی که کارگران را به خاطر اینکه یک سانت از خط بیرون زدهاند یا یک دقیقه دیر رسیدهاند، تنبیه میکنند و در عین حال آنها را به عنوان رؤسای خودشان جا میزنند.
در دقایق اولیه فیلم، شکاف بین لفاظی و واقعیت به تصویر کشیده شده است، وقتی که ریکی با شعار «ارباب سرنوشت خود باشید» در انبار نامنویسی میکند و درست بعد از آن راننده دیگری یک بطری پلاستیکی به طرفش پرت میکند و میگوید: «برای شاشیدن لازمت میشه»؛ مسیرهایی که باید بروند به آنها اجازه نمیدهد که برای رفتن به دستشویی توقف کنند.
من سالها در این زمینه برای گاردین گزارش مینویسم. به اینجا آمدهام تا ببینم سینما با موضوعی که معمولاً محدودیت چاپ دارد چه کار میتواند بکند. با نظافتچی خانمی ملاقات کردم که رئیسش به قدری او را آزار داده بود که به خودکشی فکر میکرد، رانندگان تاکسیای که مدیرانشان مثل سگهای گله برای صدا کردنشان سوت میزنند، نگهبانی که در بخش برونسپاری مشغول به کار بود و در سن ۴۶ سالگی با مادرش زندگی میکرد. بر اساس آمار دانشگاه مسیحی تکزاس (TCU)، اقتصاد کارهای ۷/۴ میلیون بریتانیایی را استخدام کرده است، از مشاورانی که در لندن شرقی در مورد میزان چربی روزانه و شلوارهای فاق کوتاه صحبت میکنند، تا آنهایی که پدرشان درمیآید تا هزینههای فقر را پرداخت کنند. سرمایهداری ویکتوریایی پای کارگران را در ماشین له میکرد؛ کاری که بخش اعظم سرمایهداری قرن بیست و یکم میکند به آن اندازه حالت را به هم نمیزند، اما کماکان ویرانگر است: تو را سرشار از رویای خودشکوفایی میکند اما عمیقترین باورها درباره هویتت را نابود میسازد.
لوچ میگوید: «میتوانید کار را مثل شیری که باز و بسته میشود، قطع و وصل کنید. این فکر از فیلم «اینجانب، دانیل بلیک» میآید، چون وقتی در بانک غذا بودیم و داشتیم راجع به آن فیلم تحقیق میکردیم، به نظرمان رسید که برخی افراد گرسنه هم کار میکنند و وقتی در دفتر منافع بودیم بیشتر افراد [مطالبهکنندگان] مشغول کار بودند. بنابراین ایده کار کردن فقرا در مکالمات ما پررنگ شد.»
درضمن، بیشتر مهرههای اصلی تیم لوچ، چند دهه با او همراه بودهاند. قبل از اینکه تونی بلیر[۸] وارد [خانه] شماره ۱۰[۹] شود، پال لاورتی فیلمنامهها را مینوشت. او برای تحقیق درمورد این فیلم، در اطراف محل پارک ماشینها گشت میزد و با رانندگان صحبت میکرد، با آنها سر شیفتشان میرفت و میدید که روزشان را با نوشیدنیهای پرانرژیای که به معده صدمه میزند، سر میکنند تا بتوانند به کارشان ادامه دهند. از طرف دیگر اعضای تیم اکثراً جدید یا نسبتاً ناشناخته هستند، به مانند بازیگر نقش اول، کریس هیچن، که در دو دهه اخیر یک لولهکش خویشفرما بود و مثل ریکی ترنر[۱۰] که با یک ون کار میکرد. دیگر بازیگرانی که معمولاً شغلشان راننده پیک است، در مقابل دستوراتی که برای بارگیری و نظارت بر بستهها به آنها داده میشود، بهانهگیری میکنند و معتقدند جزئیات در زندگی واقعی به این شکل نیست.
این بیست و هفتمین فیلم بلند لوچ است و به روش خودش ساخته شده. فیلمنامه صحنه به صحنه فیلمبرداری شده و با جلو رفتن فیلم، بازیگران داستان را فهمیدهاند – این کار برای غافلگیر کردشان خیلی بهتر است. او میگوید «میخواهم بازی از دلشان برآید.» موقع ناهار همه سوار مینیبوس میشوند تا به سالن یک کلیسا بروند. لوچ از فیلمبرداری فیلم « نان و گلهای سرخ » در لسآنجلس یاد میکند، و یکی از بازیگران میپرسد:«صندلیها کجا هستند؟»
لوچ میگوید: «کدام صندلیها؟ چندتایی در اطراف هست. یکی پیدا کن.»
«ما همیشه صندلیای داریم که اسمهایمان روی آن نوشته شده.»
لوچ: «چند سالته؟»
«۶۰»
«خب، من لعنتی ۷۵ سالمه. وقتی دیدی من نشستم تو هم بشین.»
لوچ میخندد و میگوید: « کار ما ادامه پیدا میکند چون خیلی کم هزینه است.»
دفعه بعدی که در اوایل سپتامبر، لوچ را در شرکت تولیدکنندهاش در سوهو دیدم، نزدیک به یک سال گذشته بود و فیلمش برای پخش در صف بود. بیرون از واحد تدوین، دولت محافظهکار در خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا شکست خورده بود، ترزا می[۱۱] از خانه شماره ۱۰ بیرون آمده و بوریس جانسون جایش را گرفته بود. تعدادی از اعضای محافظهکار پارلمان بیرون آمده بودند تا یک حزب سیاسی جدید تشکیل دهند، [با شعار] بریتانیا را تغییر دهید، حزبی که اوج گرفت تا به شکل مصیبت باری از هم بپاشد، حتی وقتی که جرمی کوربین[۱۲] از حزب کارگر در ده نقطه در رأیگیری شکست خورد. وقتی لوچ وارد زیرشیروانی دفترش در شهر میشود، پررنگترین موضوع در ذهنش تبلیغات فیلمش نیست.
میگوید نخستوزیر جدید «خیلی خطرناک» است. «یک پوپولیست مجاب کننده است، یک دزد قاچاقچی که فقط جلوی حرفهای مزخرف را میگیرد.» علاوه بر این، اپوزیسیون ملکه را شکست میدهد. « ما از لحاظ سیاسی او را جدا نکردیم. تظاهر کردیم که او یک آدم مسخره است و تحلیل بیشتری از جایگاه او نکردیم.»
فکر میکنید کن لوچ شانس حزب کارگر در یک انتخابات عمومی دیگر را چهقدر میداند؟
پانوشت:
[۱] بر اساس این نوع قرارداد کارگران فقط در زمانی که به آنها نیاز باشد در محل کار خود حاضر میشوند، به میزان تعداد ساعت کاریشان حقوق میگیرند و حقوق بیکاری هم ندارند.
[۲] (Boris Johnson) روزنامهنگار، سیاستمدار و تاریخنگار بریتانیایی که در ۲۳ ژوئیه ۲۰۱۹ پس از استعفای ترزا می از نخستوزیری انگلستان و در پی انتخابات داخلی حزب محافظه کار انگلیس و رقابت با جرمی هانت به پیروزی رسید و نخستوزیر جدید انگلستان معرفی شد.
[۳] (Ovaltine) برندی سوئیسی که در زمینه تولید طعمدهنده برای شیر خوراکی فعالیت میکند.
[۴] Ken Loach
[۵] (Tom Watson) سیاستمدار بریتانیایی حزب کارگر
[۶] (Ed Miliband) سیاستمدار بریتانیایی حزب کارگر
[۷] (gig economy) نوعی از اشتغال است در آن فرد به جای اینکه برای یک کارفرمای مشخص کار کند و کار دائم داشته باشد، کارهای پاره وقت انجام میدهد و کارفرمایِ فرد، دیگر یک شخص نیست بلکه در این شیوه اقتصادی کارفرما تبدیل به یک اَلگُوریتم میشود.
[۸] (Tony Blair) نخستوزیر پیشین پادشاهی متحده (بریتانیای کبیر و ایرلند شمالی)، رئیس اسبق خزانهداری و وزیر خدمات مدنی بود. او تا ۲۷ ژوئن ۲۰۰۷ نخستوزیر بریتانیا بود و سپس پس از کنارهگیری جای خود را به گوردن براون داد.
[۹] خانه و دفتر کار رسمی نخستوزیر و مرکز دولت پادشاهی در کشور بریتانیا. این ساختمان در پلاک ۱۰ در خیابان داونینگ در منطقه شهری وستمینستر در لندن قرار دارد.
[۱۰] شخصیت اصلی فیلم «متأسفیم جا ماندی»
[۱۱] (Theresa May) سیاستمدار اهل بریتانیا که از سال ۲۰۱۶ تا ۲۰۱۹ در سمتهای نخستوزیر بریتانیا و رهبر حزب محافظهکار بریتانیا خدمت کرده است
[۱۲](Jeremy Corbyn) سیاستمدار اهل کشور بریتانیا که از سال ۱۹۸۳ تاکنون، به عنوان نماینده حوزه انتخابیه ایزلینگتون شمالی (واقع در لندن) در پارلمان بریتانیا حضور داشتهاست. وی از ۱۲ سپتامبر ۲۰۱۵ رهبری حزب کارگر و رهبر اپوزیسیون بریتانیا را بر عهده گرفتهاست.
[۱۳] حزب کارگر راست یک دسته بندی سیاسی است که مایل است از لحاظ اجتماعی محافظهکار تر و از لحاظ اقتصادی لیبرالتر باشد.
۲
ارسال دیدگاه