مصاحبه با کن لوچ
مترجم :زهره مقدادی
این مصاحبه در ۲ بخش منتشر شده است که می توانید بخش اول را از اینجا بخوانید.
فکر میکنید کن لوچ شانس حزب کارگر در یک انتخابات عمومی دیگر را چهقدر میداند؟ اینطور شروع میکند «میتوانند ببرند…». بعد حرفش را تصحیح میکند، همیشه واقعگراست. «کوربین به یک تیم احتیاج دارد، اعضای پارلمانی که در اطرافش هستند نتوانستند این کار را بکنند. به آنهایی که میگویند:«ما با او کار نمیکنیم» نگاه کنید. اکثریت آن ها از دیدن یک رهبر جناح راستی خیلی خوشحال خواهند شد…رهبری خیلی با [حزب کارگر] راستی[۱] مصالحه کرده است.»
این نقد رایجی نیست که از کوربین میشود: این از طرف یکی از پروپا قرصترین و سرشناسترین حامیانش است. اما اگر بپرسند، لوچ برای ساختن فیلم دیگری درباره انتخابات تردیدی نخواهد داشت، همانطور که در سال ۲۰۱۷ این کار را کرد.
یکی از راهحلهای پیشنهادیاش این است که اعضای حزب کارگر پارلمان را مجبور کنند قبل از هر نبرد انتخاباتی دوباره برای شغلشان درخواست دهند. این استراتژی است که در ربع قرن گذشته، مارگارت هاج[۲] را عضو پارلمان بارکینگ[۳] نگه داشته است تا برای زندگی سیاسیاش بجنگد. «هر کاندیدایی در یک انتخابات، چه عضو کنونی پارلمان باشد و چه عضو شورا، باید از اول انتخاب شود. باید از هر کاندیدا پرسیده شود: «در پنج سال گذشته چه کار کردهاید؟»»
درخواست بزرگ دیگرش این است که همه کسانی که نشان قرمز[۴] به سینهشان زدهاند با قدرت برای سوسیالیسم مبارزه کنند: «پیشرفت حقوق اتحادیه اصناف، برنامهریزی برای اقتصاد، سرمایهگذاری در مناطق، بیرون راندن ارکان خصوصی سرویس سلامت همگانی.»
دقت کنید چهچیزی در لیستش نیست. «مسائل مهم بر برگزیت[۵] ارجحیت دارند»، این چیزی است که لوچ میگوید، کسی که هنوز رأی میدهد، البته «با قلبی سنگین»، به خاطر جهتگیری بازار آزاد اتحادیه اروپا. «اگر قرار باشد تغییر ایجاد شود، باید از طرف طیف کارگر باشد. به همین دلیل روایت کردن داستان آنها مهم است. به همین خاطر دانستن تاریخمان مهم است.»
دپارتمان نمایش بیبیسی این ویژگی را به او آموخت. لوچ به عنوان کارگردان «نمایش چهارشنبهها»[۶] در دهه شصت، بر مردمی تمرکز کرد که به ندرت روی صفحه یا صحنه دیده میشوند و آنها را در برنامه کاری کانال یک بیبیسی قرار داد. «هدف کلی آن پروژه این بود: توصیف دنیا.» در دورانی که دو و نیم کانال وجود داشت (کانال دو بیبیسی در بیشتر کشور پخش نمیشد)، با برنامههایی که زمانبندی آنها از عصر شروع میشد، هر قسمت مثل یک رویداد بود. آنها تیترهایی درست کردند و مناظرهها را داغ کردند. درام «کتی به خانه بیا» درباره بیخانمانی، برای سرمایهگذاری در مؤسسه خیریه مسکن کریسیس تبلیغ کرد.
لوچ میگوید این دهه رئالیسم ظرفشویی[۷] بود، دهه فیلمهای «شکلی از دوست داشتن» و «یک نوک زبان عسل»، اگرچه آن مدرسه فیلمسازی یک تفاوت اساسی داشت. «آنها طبقه کارگر در شمال را مثل یک محل فیلمبرداری میدیدند.» طبقه کارگر هم بر نردبان شغلی مرهم میگذاشت و هم یک پله به آن اضافه میکرد، درست همان کاری که امروزه در رسانهها میکنند. «جان شلزینجر[۸] به ایالت متحده رفت، لیندسی اندرسن[۹] به دربار سلطنتی برگشت…» از سوی دیگر برای او، تونی گارنت تهیهکننده و راجر اسمیت نویسنده نمایش چهارشنبهها [مسئله بودند]، «آن مباحث موضوع اصلی کاری بود که انجام دادیم.»
امروز میگوید «یک سلسله مراتب کامل بالای سر برنامه سازان است و همه چیز زیر ذره بین مدیریت میشود. هیچ راهی وجود نداشت که بتوانیم فیلم «کتی به خانه بیا» را بسازیم، بدون اینکه مردم بگویند :«چرا این آدم را انتخاب کردهاید؟»
این دخالتها همانقدر که سیاسی است جنبه مطبوعاتی دارد و لوچ را به جملهای از گارنت میرساند: «این دشمن خلاقیت است.»
چیزی که شرح میدهد مرگ تکثرگرایی لیبرالی است که می توانست در مقابل سیاستهای رادیکال و تجربههای رسمی تاب بیاورد. ربکا اُبرایان، تهیهکننده، اول به بخش فیلمسازی کانال ۴ آمد تا برای فیلم «اینجانب، دانیل بلیک» جذب سرمایه کند، آنهایی که این کار را برای پروژه قبلی لوچ هم کرده بودند. او دورهای را که مربوط به قبل از تماس مسئول مالی کانال ۴ بود به یاد میآورد. میگوید «انگار سالها طول کشید تا دوباره با من تماس گرفتند. به من گفتند از این موضوع خجالت میکشند… اما رژیم کنونی فکر میکند چون داریم برنامه «خیابان منافع» را میسازیم، این زمینه را پوشش دادهایم.» به دنبال کسی گشت که جوابش را بدهد. یکی از سخنگوهای کانال ۴ فیلم به او میگوید «این شبکه ۱۱ فیلم کن لوچ را پشتیبانی کرده است، اما در حال حاضر فیلم «اینجانب، دانیل بلیک» به نظر ما مناسب نمیآید.» در پایان کانال فیلم بیبیسی هزینهها را برعهده گرفت.
لوچ میگوید «مردم از قوانین ناگفته با خبرند. در غیر این صورت، باید امواج رادیویی سرشار از خشم نسبت به فقر، بیخانمانی، نابرابری عجیب و غریب، حماقت خصوصیسازی، و فروپاشی سرویس سلامت همگانی میشد. اما الان به خاطر آن فشار این طور نیست.»
در آن زمان که ما صحبت میکنیم، سخنرانی [یادبود] مکتاگارت[۱۰] در فستیوال تلویزیونی ادینبرگ در رأس اخبار بود. به لطف کانال اخبار شبکه ۴، دوروتی بیرِن[۱۱] در خطابهاش نخست وزیر را یک «دروغگوی معروف» میخواند. با این حال لوچ فکر میکند، علیرغم طوفانی که بیرِن راه انداخت، برخی از سخنرانان قبلی نشان میدهند که چقدر [صحبت کردن درباره] همه چیز راحت شدهاست. «در سخنرانی [یادبود] مکتاگارت آمده:
جیمی مکتاگارت تهیه کننده اصلی «نمایش چهارشنبهها» بود. جیمی یک سنتشکن بود، دائماً سعی میکرد مسئولین را خراب کند. افرادی که الان سخنرانی میکنند همان مسئولینی هستند که مکتاگارت به زانو درمیآورد. حالا از این [مراسم یادبود] به عنوان تریبون سازمان استفاده میکنند.» در سخنرانیهای یادبود قبلی، نه تنها روپرت مرداک[۱۲]، بلکه هر سه مِرداک[۱۳] حضور داشتند. علاوه بر آن اریک اشمیت[۱۴] از گوگل و بسیاری از رؤسای بیبیسی و آیتیوی هم سخنرانی کردهاند.
« آنها این فساد را به اسم او انجام دادند. اگر خودش بود، وحشت زده میشد و حالش از این مردم به هم میخورد.»
تولیدات بیبیسی از دید او پر از تکرارهای عادت گونه است. «روزنامهنگاری تحقیقی[۱۵] بیبیسی مسخره است.» بعد به سراغ چشمانداز اخیر حزب کارگر در مورد یهود ستیزی میرود.
«احتمالاً این نفرتانگیزترین برنامهای بود که در بیبیسی دیدم. نفرتانگیز بود چون از طریق ژورنالیسمِ خشن، ترس از نژادپرستی علیه یهودیان را به مخوفترین راه تبلیغاتی افزایش میداد… و خریدار شعارهای تبلیغاتیِ مردمی بود که قصد تخریب کوربین را داشتند.»
این توجیه به اندازه جواب اولیه حزب کارگر ناشیانه است – ارائه شهادت کارمندان در برنامه مستندی که درباره تحت تأثیر قرار گرفتن سلامت ذهنیشان احساسی صحبت میکند- حتی اگر برخی از نکاتش درست به نظر بیاید، مخصوصاً در مورد فقدان مفاد آماری.
برای به تصویر کشیدن لوچ، چه از طریق مصاحبه و چه از روی فیلمهایش، پیوند نوع بیان او با چیزی که میگوید سختترین کار است. او کمحرفترین آشوبآفرینی است که دیدهام.
دردهه ۱۹۴۰، وقتی کِنِت کن لوچ یک پسربچه بود، سالی یک هفته با مادر و پدر برقکارش به بِلَکپول[۱۶] میرفت. به یاد میآورد که « که دلقکها و مردم از دیدن پیرمردی که با کفشهای بنددار و کت و شلوارش به ساحل میرفت از خنده رودهبر شدند» و اغلب در کارهایش نشانههای شعف از حماقت زندگی دیده میشود، از سگ سه پایی که نقشی برجسته در همه فیلمهایش دارد، گرفته تا جدیت محض ریکی تاملینسون[۱۷] که در فیلم «سنگباران» و فیلم «اراذل و اوباش» نشیمن گاهش را نشان میدهد. تامیلسون به تازگی ۸۰ ساله شدهاست و لوچ امیدوار است دوباره با هم کار کنند، «اما نمیدانم ماتحتش هنوز به درد می خورد یا نه».
لوچ خودش میگوید: «نمیدانم میتوانم دوباره وارد این جریان بشوم یا نه. کار هر روز سختتر میشود. همیشه ساختن فیلم، تا حدی احساس عدم امنیت به تو میدهد؛ علم به این موضوع که مدتی طولانی از خانه دور خواهی بود و باید تعهد فیزیکی و روحی بدهی که حداقل روزی ۱۲ تا ۱۴ ساعت برای آن وقت بگذاری.»
در پایان، در عجب بودم که چرا بریتانیا با یکی از غولهایش اینقدر معمولی برخورد کردهاست و آیا فرد دیگری را با تعهد سیاسی و رتبه هنری او پرورش خواهد داد؟
پانوشت:
[۱] حزب کارگر راست یک دسته بندی سیاسی است که مایل است از لحاظ اجتماعی محافظهکار تر و از لحاظ اقتصادی لیبرالتر باشد.
[۲] (Margaret Hodge) سیاستمدار حزب کارگر بریتانیا و عضو پارلمان از طرف بارکینگ.
[۳] (Barking) حوزه انتخاباتی که در سال ۱۹۴۵ شکل گرفت و از آن زمان یکی از اعضای حزب کارگر در مجلس عوام بریتانیا نماینده آن است.
[۴] نشان قرمز نشانگر نمایندههای حزب کارگر است و در آهنگ رسمی حزب هم به آن اشاره شده است.
[۵] (Brexit) خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا.
[۶] (The Wednesday Play) گلچینی از برنامههای تلوبزیونی بریتانیا که اکتبر ۱۹۶۴ تا می ۱۹۷۰ در کانال بیبیسی وان پخش میشد.
[۷] (Kitchen-sink realism) یک حرکت فرهنگی بریتانیایی که در اواخر دهه ۱۹۵۰ و اوایل ۱۹۶۰ در تئاتر، هنر، رمان، فیلم، و برنامههای تلویزیونی که قهرمانهایش معمولاً مردم جوان عصبی بودند که جامعه مدرن آنها را ناامید کرده بود.
[۸] (John Schlesinger) کارگردان اهل بریتانیا.
[۹](Lindsay Anderson) منتقد فیلم و کارگردان انگلیسی سینما و تئاتر.
[۱۰] (MacTaggart) تهیهکننده تلویزیون، کارگردان، و نویسنده متولد اسکاتلند.
[۱۱] (Dorothu Byrne) رئیس بخش اخبار کانال ۴ تلویزیون بریتانیا
[۱۲] (Rupert Murdoch) سرمایهدار آمریکایی-استرالیایی و سهامدار اصلی شرکت نیوز کورپوریشن
[۱۳] روپرت مرداک، جیمز مرداک، و الیزابت مرداک
[۱۴] (Eric Schmidth) مهندس نرمافزار آمریکایی و رئیس اجرایی هیئت مدیره آلفابت. او پیشتر مدیر اجرایی شرکت گوگل و عضو هیئت مدیره شرکت اپل بود
[۱۵] روزنامهنگاری تحقیقی یا گزارشگری تحقیقی نوعی روزنامهنگاری است که در آن گزارشگران یک موضوع مورد علاقه، را که غالباً جرم، فساد سیاسی یا خطاکاری شرکتها را در بر میگیرد عمیقاً مورد بررسی و تحقیق قرار میدهند.
[۱۶] (Blackpool) شهرکی در بریتانیا که در شمال غربی انگلستان واقع شدهاست.
[۱۷] (Ricky Tomlinson) بازیگر، کمدین، نویسنده و فعال سیاسی انگلیسی.
۴
ارسال دیدگاه