مروری بر فیلم پایان خوش
“پایان خوش” آخرین ساخته میشائل هانکه متکی به نبوغ سازنده آن است و به مانند بیشتر فیلمهای وی با زوال خانواده بورژوایی و اعمال خشونت از طریق رسانه روبرو هستیم. این که چگونه بورژوایی پوسته عاطفی مهر آمیز روابط خانوادگی را از هم دریده و افراد در این نظام، به فروپاشی رسیده اند. داستان فیلم درمورد خانواده ثروتمندی است که صاحب یک شرکت ساخت و ساز هستند که توسط پدر سالخورده خانواده تاسیس شده و امروز شرکت توسط دختر خانواده اداره می شود. از طرف دیگر “ایوی” نوه خانواده که از رفتار انسان های اطرافش روز به روز بیشتر سرخورده می شود، مادر خود را مسموم می کند و پیش پدر خود که از مادرش جدا شده است، بازمی گردد. پس از آن، شاهد از بین رفتن روابط خانوادگی و نیست شدن افراد در هسته مرکزی خانواده هستیم.
فیلم برش هایی از زندگی این خانواده را روایت میکند. به عنوان نمونه پس از دیدار ایوی با مادرش در بیمارستان، در صحنه دیگر متوجه مرگ مادر میشویم و یا به یکباره ایوی را در تخت بیمارستان بعد از خودکشی مشاهده می کنیم. روایت در این نوع سینما، یعنی سینمای مدرن، به طور غالب از حرکت در مسیر سینمای کلاسیک و تفسیر کننده پرهیز میکند و خرده پیرنگهایی را در جهت پیچیدگی درونی، یعنی ساختار ذهنی و عینی روایت میکند. مسیر فیلم در همان ابتدا با یک صحنه عجیب عوض می شود، دختر نوجوان فیلم مادر خود را مسموم میکند. اما پس از آن شاهد روایت تکه تکه از زندگی این خانواده هستیم. درواقع هانکه برشهایی از زوال انسان و خانواده را در درام سیاه خود که بر خلاف نام طعنه آمیزش تلخ است، به نمایش میگذارد. اما این مهم در ابتدای فیلم از طریق رسانه بازنمایی شده است.
در جامعه معاصری که سینمای آن و سر خط خبرهای روزش هردو خشونت را تبلیغ می کنند و به دنبال فریب مخاطبان خود از طریق لذت بصری به وسیله خون و کشتار هستند، هانکه به نقد این جریان مسلط فیلمسازی می رود تا این لذت بصری را با چالش جدی مواجه کند. به گفته خود هانکه رسانه به مانند فیلتری بین فرد و دنیایی که او را احاطه کرده قرار گرفته و به این ترتیب نمی گذارند درکی صحیح از واقعیت و آدمهای شی واره صورت گیرد و هر تصویری، حتی تصویر خیالی نیز ما را با یک بازنمایی از واقعیت مواجه میکند. به مانند سکانس پایانی فیلم دیگرش به نام؛ بازیهای خنده دار که یکی از شخصیت شکنجه گر فیلم میگوید:”قصه واقعیه ها. فقط اینکه داری اون رو تو فیلم میبینی”. این دیالوگ نشان دهنده این است که به اعتقاد هانکه چه به امر واقع پرداخته شود و چه یک قصه، به هرحال، با نوعی بازنمایی مواجه هستیم. بنابراین شروع فیلم علاوه برتنهایی ایوی یا انسان مدرن با یک بازنمایی از واقعیت ما رو مواجه میکند، این بازنمایی چنان تلخ است که دختر نوجوان لحظه کشتن موش آزمایشگاهی و مسموم کردن مادر را با دوربین خود ضبط می کند. در ادامه نیز ویرانی خانواده را به صورت استعاری با فروپاشی قسمتی از پروژه جدید خانواده از طریق دوربین شرکت که صدای اخبار تلویزیون روی آن است، مشاهده می کنیم. هانکه با این نگاه کنترل کننده رسانه، ما را وارد جهان خود میکند. چرا که وی اعتقاد دارد رسانه سرد است. بنابراین با سرمای رسانه وارد سرمای خانواده ویران شده میشویم.
در این فیلم هانکه شخصیتها و مفاهیم فیلمهای قبلی خود را تکرار میکند. شخصیت ایوی به مانند شخصیت نوجوان فیلم “ویدئو بنی” دست به قتل میزند و لحظه مرگ را با دوربین به ثبت میرساند. پدر خانواده روابط پنهانی و خارج از عرف دارد که ما را به یاد فیلم”معلم پیانو” می اندازد. زوال خانواده یادآور فیلم “قاره هفتم” و فیلم “عشق” است. پدر سالخورده به مانند فیلم “عشق” زن خود را خفه کرده و “پایان خوش” به مانند فیلم “بازیهای مسخره” بر خلاف جریان اصلی فیلمسازی هالیوود و یا به اصطلاح جهانی سازی است.
فرهنگ بصری نه تنها بخشی از زندگی روزمره، بلکه تمامیت زندگی روزمره ما را تشکیل داده است. فیلم ها دچار ذائقه آمریکایی شده اند، و هانکه فیلمهایش را برخلاف جریان اصلی سینما می سازد. چراکه یکی از ابزار جهانی سازی، سینما است. ادغام بازار جهانی در زمینه تجارت و سرمایه گذاری مستقیم و جابجایی و انتقال سرمایه، نیروی کار و فرهنگ در چهارچوب سرمایه داری و بازار آزاد، منجر به سر فرود آوردن جهان در برابر ابر قدرتهای جهانی شده است. انسان در این نوع سینما به مثابه سوژه ای شکل میگیرد که بدون تأمل نقشش را در نظام روابط تولیدی می پذیرد. آدرنو و ماکس هورکهایمر در کتاب دیالکتیک روشنگری در نقد صنعت فرهنگ می نویسند؛ به محض آنکه فیلم شروع می شود، به طور کامل روشن است که چگونه پایان خواهد یافت و چه کسی برنده و مجازات یا فراموش خواهد شد. اگر نگاهی به فیلم “بازیهای خنده دار” بیاندازیم، متوجه این موضوع خواهیم شد. لحظه ای که مادر خانواده یکی از دوقاتل جانی را به قتل می رساند، یکی از شکنجه گران فیلم، کنترل تلوزیون را بر داشته و به سمت مخاطبین فیلم می گیرد و صحنه فیلم را به عقب بازمی گرداند تا دوست شکنجه گر خود را زنده کند. در ادامه هردو به شکنجه گری خود ادامه می دهند. اما دلیل این کار چیست؟. هانکه میخواهد مخاطبین خود را آزار دهد و بگوید که هنگامی که در سالن سینما نشسته اید و از خون هایی که ریخته میشود و از سینمای وحشت لذت میبرید، با یک بازنمایی روبرو هستید. هانکه خشونت سینما هالیوود را عریان در مقابل مخاطب میگذارد تا از طریق آن صنعت فرهنگ را به نقد بکشاند. محصولاتی که به نوبه خود تماشاگر منفعل و خودکار شده مخصوص خویش را قالب می زنند.
مکتب انتقادی با برگرفتن مفاهیم مارکسیستی نظیر شی وارگی، چیز انگاری و بیگانگی، اصطلاح جدید((صنعت فرهنگ)) را وضع کردند که نشانگر دستگاه صنعتی ای باشد که هم فرهنگ عامه پسند را تولید و تعدیل میکند و هم ضرورت بازار را بستر آن میسازد. آنها به جای واژه فرهنگ توده از اصطلاح صنعت استفاده کردند تا آن را از فرهنگی که به طور خودجوش از میان توده ها ظهور میکند، مجزا کنند. صنعت فرهنگ آنگونه که در جهان کالا شدگی و ارزش تبادل به چشم میخورد، آنچه را مخاطب مورد هدف خود میداند، به ابژه بدل میسازد.
اخبار تلوزیون شرح فاجعه و خشونت و رنجی است که فیلم های داستانی برای از بین بردن معنای واقعیت، بعدی تماشایی به آنها می دهند. رسانه ها در مسئولیت تبدیل خشونت به امری روزمره سهم دارند. از این رو همانگونه که “بنی” در فیلم “ویدئو بنی(ساخته میشائل هانکه)” با والدینش ارتباطی ندارد جز رهگذر تصاویری که فیلمبرداری کرده است، “ایوی” نیز با مادر خود از طریق رسانه ارتباط دارد و این ارتباط قلب تماشگر را به درد می آورد. عفونت احساسات ایوی از طریق رسانه نمایان میشود و احساس گناهش را در واقعیت فیلم میبینیم. درجایی که پدر او را از مدرسه می آورد و یا مادر خود را در تخت بیمارستان میبیند، زیر گریه می زند. همچنین در صحنه تماشایی دیدارش با پدربزرگ خانواده که او را درست یادش نیست، نیز به این مسئله اشاره می کند. ایوی به پدر بزرگ خود میگوید به وسیله دارو دوست خود را مسموم کرده و احساس گناه میکند. اما پدر بزرگ از خفه کردن زن خود احساس اندوهی ندارد. با این حال در این سکانس، پدر بزرگ دیالوگ تاثیرگذاری را میگوید که بر بازنمایی رسانه از زبان دوربین هانکه تاکید میکند. وی می گوید:”اون روز داشتم به حیاط نگاه میکردم و اتفاقی دیدم که چطور یه پرنده شکاری یه پرنده کوچولو رو تیکه تیکه کرد و تو هوا گرفتش و تکونش داد و بعدش با پنجه هاش تیکه تیکهاش کرد. پرهاش رو هوا بودند و بعد هم افتادند. انگار داشت برف میومد. بعدش یه ماشین رد شد و پرنده شکاری پرواز کرد و رفت. پرهاش بزاریم کنار تقریبا هیچی از اون پرنده باقی نمیموند. حداقل من از اینجا اینطوری میدیدمش. درواقع اگر همچین چیزی تو تلویزیون ببینی احساس می کنی که طبیعیه، طبیعت اینجوری دیگه، ولی دیدنش تو واقعیت دستات رو به رعشه میاره.”صحبت پیرمرد فیلم گویی صحبت هانکه در سن ۷۶ سالگی است.
فیلم پر از نگاههای سرد و قابهای خالی و نماهای بلند است که به تماشاگران فیلم خود تاکید می کند که اسم فیلم یک عبارت طعنه آمیز برای کاوش در زندگی بیروح خانوادهای است که گویی سالهاست دیگر با یکدیگر ارتباطی ندارند. پدر ایوی دوباره ازدواج کرده و صاحب فرزند شده است، اما با این حال با زن دیگری ارتباط پنهانی و شهوانی از طریق فضای مجازی دارد. ایوی با دسترسی به لبتاپ پدرش پیام های او را میخواند و بیشتر سرخورده می شود. تماشای پایان خوش هانکه هنگام به نمایش گذاشتن اینکه چگونه رسانه عصر مدرن به بدتر شدن انزوای انسانها در دنیای تنهاییشان دامن زده، خیره کننده است.
از طرف دیگر فیلمساز اشاره هایی به مهاجرین و فاصله طبقاتی دارد. پییر پسر “اَن” دختر خانواده نیز با مادرش روابط خوبی ندارد و او نیز به دلیل سقوط یک کارگرمهاجر در پروژه ساختمانی شرکت احساس گناه می کند. پدر بزرگ خانواده چندباری دست به خودکشی میزند که هربار ناموفق است. هانکه شخصیت فیلم خود را عذاب می دهد. چراکه هیچ پایانی تلخ تر از این برای شخصیت مردسالخورده تصور نمی شود، چراکه هربار دست به خودکشی ناموفقی میزند و مجبور است درکنار آدمهای اطرافش که هیچ ارتباطی با آنها ندارد، زندگی کند. درآخر، ایوی او را تا دم دریا می برد تا وی خودکشی کند، باز پسر و دخترش از راه میرسند و مانع خودکشی پدر میشوند. اما کنش ایوی کنش انسان امروزی است. او باز گوشی همراه خود را روشن میکند و از غرق شدن پدربزرگش فیلم میگیرد. درآخر به مانند ابتدای فیلم ، مجدد با بازنمایی از طریق رسانه مواجه هستیم. پایانی تلخ و هشدار دهنده که به ما گوش زد می کند که بازنمایی خشونت از طریق رسانه چه از طریق اخبار روزمره و چه به وسیله سینمای هالیوود، قلبها را سرد، نگاها را بی روح و روابط انسانی را منجمد می کند.
ارسال دیدگاه