آخرین ساخته «فاتح آکین» اثری جنایی است. این فیلمساز ترک در آخرین اثر خود به قتل های نئونازی ها در آلمان پرداخته و ضمن بیان دغدغههای فیلم های پیشین خود مانند «بیگانگی» و «عدم تعلق به جغرافیای زیستی انسان»، ظهور دوباره فاشیسم را هشدار میدهد.
فیلم «در محوشدگی» که موفق به دریافت جایزه «گلدن گلاب» بهترین فیلم خارجی زبان در سال ۲۰۱۸ شد، روایتگر زندگی «کاتیا» (با بازی تحسینبرانگیز دایان کروگر) است که در یک بمب گذاری توسط نئونازی ها شوهر و فرزند خود را از دست می دهد و در پی انتقام گرفتن از قاتلان خانواده خود است. این فیلم گسترش اشکال فاشیستی را در جامعه سرمایه داری نشان و هشدار می دهد. «فاتح آکین» با اینکه در آلمان به دنیا آمده اما همواره شخصیت هایش بین آلمان و ترکیه در گذر هستند و به بازگشت به ریشهها تاکید میکند.
باید به بازی تحسینبرانگیز «دیان کروگر» نیز اشاره کرد. او به خوبی نقش شخصیتی را بازی میکند که در کشمکش با خانواده، دولت، دوستان، جامعه و خود است. اهدای جایزه بهترین بازیگر زن در جشنواره کن برازنده این بازیگر است.
فیلم با هشدار به کاتیا شروع می شود. در همان ابتدای فیلم، فرزند «کاتیا» در حال تصادف با یک ماشین است که کاتیا او را نجات می دهد. دوچرخهای بدون قفل و زنجیر کنار دفتر شوهر کاتیا است و او به صاحب دوچرخه هشدار میدهد که آن را قفل کند، غافل از اینکه همین دوچرخه عامل انفجار است.
کاتیا نقش سامورایی نیمهکارهای را روی بدن خود تتو کرده که استعارهای است از انتقام که در آخر فیلم اجرایی میشود. در ادامه هشدارها به ثمر می نشیند و او فرزند و شوهر خود را از دست می دهد. شاخص ترین صحنه تکان دهنده فیلم صحنه ای است که کاتیا با دفتر مخروبه شوهرش مواجه میشود و به او خبر می دهند که یک مرد و کودک در این انفجار کشته شده اند. صحنه غمانگیز دیگر صحنه ای است که در دادگاه به تشریح بدن پسرش می پردازند. این درام جنایی نشان می دهد در یک ساختار فاشیستی سرمایه داری که تمامی ابزارهای ایدئولوژیک سعی در رفع اتهام از گروه نئونازیسم دارد که به صورت قانونی فعالیت می کنند. فیلم تا حدودی بر ضد گفتمان اروپا محوری ساخته شده است.
اروپا محوری پسمانده ایدئولوژی ای محسوب میشود که در گفتمان استعمارگرایان، امپریالیست ها و نژادپرستان است. تفکر اروپا محوری نوعی نگاه تقدیرگرایانه و برتری طلبی به غرب دارد. این گفتمان جهان را به دو قسمت غرب و مابقی جهان تقسیم می کند. در تفکر بازرس و شبکه های اجتماعی در ابتدای فیلم، قاتل فیلم شوهر کاتیا است؛ چراکه او کُرد اهل ترکیه است، باور عمومی بر این اعتقاد است که چون او کُرد محسوب میشود، پس قاتل است. یا نگاه عدالت باورانه ای که به اروپا وجود دارد، در این فیلم زیر سوال می رود. به اعتقاد «رابرت استم»، سینما روابط قدرت اجتماعی را به ثبت ساختار پیشزمینه، پسزمینه، گفتار روی تصویر، بیرون تصویر و سکوت تبدیل میکند. در هنگام سخن گفتن از تصویر یک گروه اجتماعی، باید سوالات دقیقی درباره خود تصاویر مطرح کنیم. به عنوان نمونه، بازنمود گروههای اجتماعی متفاوت چه فضایی را از هر نما به خود اختصاص میدهد؟ از نمای دور استفاده شده یا نمای نزدیک؟ این گروه اجتماعی چه مقدار از فضای فیلم را اشغال کرده اند؟ آیا شخصیتهای فعالی در فیلم هستند یا صرفا اشکال تزیینی در فیلم محسوب می شوند؟ همذاتپنداری مخاطب با کدام گروه اجتماعی است؟ حالات جسمی شخصیتها، نورپردازی، قاببندی و طراحی صحنه فیلم چگونه گروه اجتماعی را به نمایش می گذارد؟ با طرح این سوالات میتوان هم بر گفتمان ضداروپایی فیلم تاکید و هم نگاه فیلمساز را مشخص کرد. رنگهای استفاده شده در فیلم بیشتر رنگهای سیاه و سفید و سرد است. اگر نگاهی به صحنه های دادگاه و صحنه خودکشی کاتیا در حمام بیندازیم متوجه این رویکرد فیلمساز می شویم. همچنین از رنگ آبی نیز در این فیلم استفاده شده که به فضاسازی سرد فیلم کمک کرده است. رنگ سیاهی که کاتیا پوشیده نشان دهنده عزادار بودن اوست. رنگ سفید بر تن شخصیت تروریسم فیلم نشاندهنده این است که او تبرئه می شود. چهرههای سرد و بدون دیالوگ ناسیونالیست ها به فضاسازی فیلم کمک کرده است. بیتوجهی فیلمساز به نئونازی ها و همراهی نکردن او با آنها یا به تعبیر بهتر صدا ندادن به این گروه اجتماعی از ضعفهای فیلم محسوب میشود و از طرف دیگر میتوان آن را نوعی نگاه تنفرانگیز فیلمساز به این افراد دانست به تعبیر بهتر همذات پنداری مخاطب، با گروه اجتماعی است که به آنها ظلم شده و نه با گروه اجتماعی ستمگر. شاید برای همین فاتح آکین به نئونازی ها نپرداخته است. نگاه آکین به دادگاه نمایشی که خبری از رسانه های پرسروصدا و جنجالی در آن نیست، نگاه بدبینانه ای است. نماهایی که از رییس دادگاه گرفته شده بیشتر نماهای دور است تا فاصله ما به عنوان مخاطب با تک تک اعضای دادگاه حفظ شود تا بیشتر عدالتی که در فیلم مطرح است زیر سوال رود. تمامی شواهد دادگاه علیه دختر و پسر متهم فیلم است، حتی شهادت پدر علیه پسرش نیز آنها را متهم نمیکند و مواد مخدری که کاتیا هنگام تسکین دردهایش پس از مرگ عزیزانش مصرف کرده و یا کُرد بودن «نوری» شوهر کاتیا و قاچاقچی بودن او در گذشته بهانهای برای دادگاه میشود تا قاتلان رهایی پیدا کنند.
صاحبنظران مارکسیست، فاشیست را بالاترین مرحله از نظام سرمایه داری در برهنهترین شکل خشونتآمیز آن می دانند. فاشیست چهره عمیق فاسد نظام جهانی سرمایهداری است. در غیاب یک بدیل در نظام سرمایهداری فاشیستی، این نظام همچون خون در رگ نظام اقتدارطلب جریان خواهد گرفت و همان مفهوم آزادی که این نظام مدام از طریقه رسانههای جمعی آن را فریاد می زند نیز روز به روز در حال مخدوش شدن است. عدالت و آزادی هر دو شعارهای پوپولیستی بودند که همواره نظام های قدرت اروپایی و آمریکایی آن را سر داده اند. اما کاتیا در این فیلم از اجرای عدالت نا امید است؛ چراکه همانند لباس های سیاه قاضی دادگاه این نظام درون سیاهی دارد که درپی تثبیت حکومت اقلیت بر اکثریت به خطرناکترین وجه آن است. وقتی کاتیا در دادگاه نمی تواند متهمان این حادثه را محکوم کند، تصمیم میگیرد تا خود شخصا عدالت را اجرا کند.
بازنمود گروه های اجتماعی متفاوت چه فضایی را از هر نما به خود اختصاص می دهد؟ نئونازی ها در فیلم چهره سردی دارند که کمتر از نمای نزدیک آنها را می بینیم و اگر به آنها نیز نزدیک می شویم بیشتر برای تنفر از این اشخاص است. فیلم در سه فصل با عنوانهای «خانواده، عدالت و دریا» روایت میشود. شروع هر فصل با فیلم های خصوصی خانواده کاتیا از ازدواجش با نوری، درست کردن ماشین اسباب بازی پسرش و تفریح کنار ساحل را شامل می شود. داستان دو فصل ابتدایی در تناقض با عنوان آن پیش می رود. در فصل خانواده، کاتیا خانواده خود را از دست می دهد، در طول فیلم شاهد تضاد بین مرگ و زندگی هستیم. در فصل خانواده، دوست کاتیا صاحب فرزند می شود و در پایان فصل تضادی بین مرگ و زندگی به وجود میآید. مرگ خانواده کاتیا و تولد یک فرزند و یا صحنهای که کاتیا در حال خودکشی است و گوشی موبایلش زنگ می خورد و بازرس به او خبر می دهد که قاتلان خانوادهاش را پیدا کرده اند و او دست از خودکشی می کشد، در اینجا تضادی بین مرگ و زندگی در جریان است که در آخر نیز با منفجر شدن بمب کنار ساحل و مرگ کاتیا این تضاد تا آخر فیلم ادامه پیدا می کند. تضاد دیگر در فصل عدالت رخ می دهد. در این فصل، قاتلان خانواده اش تبرئه می شوند. در فصل آخر، شوهر و فرزند کاتیا برای شنا کردن به دریا می روند اما کاتیا در ساحل می ماند، در آخر فیلم با مرگ کاتیا در کنار دریا گویی فیلمساز به صورت استعاری خواسته است بازگشت کاتیا به خانواده خود را بازگو کند. فیلم یادآور فیلمهای «۲۱ گرم» و «آبی» است. در هر دو فیلم، دو شخصیت زن خانواده خود را از دست میدهند. در فیلم ۲۱ گرم زن همانند کاتیا درپی انتقام است. تتو سامورایی بر بدن شخصیت اصلی داستان یادآور فیلم «گوستداگ: روش سامورایی» اثر «جیم جارموش» است. در این فیلم در یکی از نماهای فیلم این عبارت نقش میبندد؛ «اگر قرار باشد سر یک سامورایی ناگهانی قطع شود، او باید بتواند یک کار دیگر را هم با موفقیت به انجام رساند، اگر انسان به شبحی انتقا مجو بدل شود و از خود اراده نشان دهد، حتی اگر سرش را جدا کنند بازهم نخواهد مرد. زمانی که انسان تصمیم به قتل کسی می گیرد، حتی اگر حرکت مستقیم به سوی هدف، کار بسیار دشواری باشد نباید به این بیندیشد که هدف را دور بزند. طریقت سامورایی راهی است برخاسته از جدیت و فوریت و بهترین روش، حمله مستقیم به سوی هدف است.» گویی کامل کردن نقش سامورایی بر بدن کاتیا استعارهای از انتقام گرفتن و طریقه ساموراییها است. در آخر، دوربین گویی روح کاتیا است که به پرواز درآمده و او با این انتقام رهایی پیدا کرده؛ چراکه جامعه فاشیستی نتوانست انتقام او را بگیرد و عدالت را اجرا کند و او خود با قربانی کردن خویش انتقام خانواده اش را میگیرد. تجدیدحیات خطرناک جنبش های سیاسی از جنس فاشیستی (فاشیسم، نئوفاشیسم، پسافاشیسم) هشداری است که فیلمساز به مخاطبان خود میدهد. جملاتی که آکین در پایانبندی فیلم به آنها اشاره میکند، کاملا نیت او را از ساخت چنین فیلمی برملا می سازد.
۳
بیگ لایک