“اوقات خوش” یک فیلم خوشساخت اجتماعی است که گرچه ساختار فیلمنامهای مناسبی ندارد اما توانسته به معضلات اجتماعی جاری در زیر پوست یک کلانشهر سرمایهداری و مشکلاتی که شهروندان با آن روبهرو هستند بپردازد.
“شاتز” با استفاده از سبک ساختارگرایانه تقابلهای دوگانه، ژانر هالیوود را به دو دسته تقسیم می کند: ژانرهایی که کارشان تثبیت مجدد نظام اجتماعی است (فیلمهای وسترن و پلیسی) و ژانرهای دیگری که کارشان تثبیت وحدت اجتماعی است (موزیکال، کمدی، ملودرام). اگر به سینمای ایران نیز نگاهی بیندازیم خواهیم دید که سینمای ما نیز از این قاعده مستثنا نیست. اما فیلم “اوقات خوش” به هیچکدام از این دستهها تعلق ندارد و برخلاف جریان اصلی سینمای هالیوود ساخته شده است. «اوقات خوش» را میتوان یکی از فیلمهای خوب مستقل سینمای آمریکا طی سالی که گذشت دانست. با اینکه فیلم به اعتقاد نگارنده سرشار از ضعفهای فیلمنامه ای است اما با این حال فیلم مهمی از منظر اجتماعی محسوب می شود و به ما نشان می دهد زیر پوست شهر نیویورک و در حاشیه شهر چه واقعیت هایی در حال رخ دادن است. سینمای مستقل روبهروی سینمای بدنه و پرخرج هالیوود یا به اعتقاد مکتب فرانکفورت صنعت فرهنگ قرار میگیرد. کافی است به دو فیلم مستقل «پروژه فلوریدا» و «اوقات خوش» نگاهی بیندازیم تا دغدغه فیلمسازان مستقل را درک کنیم. آنها فیلم می سازند تا درد جامعه را فریاد بزنند. بودجه فیلم «پروژه فلوریدا» به طور تقریبی ۲ میلیون دلار و بودجه فیلم «انتقامجویان: جنگ ابدیت» ۴۰۰ میلیون دلار بوده است. این تفاوت بودجه نشان میدهد که نظام هالیوود به عنوان یکی از سازوبرگهای ایدئولوژیک دولت برای یکسان سازی تماشاگران، تثبیت گفتمان قدرت حاکمه و منفعل کردن بیننده از طریق لذت بصری چگونه خرج می کند تا مفاهیم مهم اجتماعی دیده نشود. این مهم تنها در سینمای آمریکا صدق نمیکند. کافی است به برخی سریالهای بیسروته و غیرانسانی داخلی و خارجی نیز نگاهی بیندازیم و آن را با سینماگرانی که به جامعه خود متعهد هستند مقایسه کنیم تا متوجه شویم سازوبرگ های ایدئولوژیک در همه جا حضور دارند، اما هنرمندانی هستند که دغدغه جامعه دارند و به مسائل مهم اجتماعی می پردازند. «پروژه فلوریدا» و «اوقات خوش» هر دو به حاشیه نشینی، فقر، فحشا، اعتیاد و… پرداختهاند. در فیلم «اوقات خوش» به مساله بازگشت مجدد زندانیان به زندان نیز پرداخته است و به قول یکی از شخصیتهای فیلم که روانشناس است، حاشیه نشینان و زندانیان به جایی باز می گردند که به آن تعلق دارند؛ چراکه نقش اجتماعی خود را که قدرت حاکمه به آنها محول کرده است را نپذیرفته اند و باید در زندان بمانند. طبق آمار، آمریکا به مانند ایران و بیش تر کشورهای دنیا بیش از نیمی از زندانیانش که از زندان آزاد میشوند مجدد به زندان باز میگردند. در فیلم «اوقات خوش» این واقعیت اجتماعی از طریق یکی از شخصیتهای فیلم بازنمایی شده است. این نوع سینما برای تماشاگران این فرصت را فراهم میکند تا در مورد مسائل مهم اجتماعی بیشتر بدانند. البته خوانش مخاطبها از فیلم نیز متفاوت است.
“استوارت هال” سه راهبرد وسیع خوانش را فرض می گیرد. اولین خوانش، خوانشی است که بر حسب موقعیت بیننده ای پدید می آید که به ایدئولوژی مسلط گردن نهاده است. دومین خوانش، خوانشی تعاملی بر حسب بیننده ای پدید میآید که به طور عمد به ایدئولوژی مسلط تن داده اما موفقیت او در زندگی واقعی، لحن انتقادی او را در مواضع خاص بر میانگیزد و خوانش مخالف توسط کسانی پدید میآید که موقعیت آگاهی اجتماعی شان آنها را به طور مستقیم در رابطه متخاصم با ایدئولوژی مسلط قرار میدهد. به اعتقاد نگارنده، این نوع سینما خوانش انتقادی را برای دسته سوم فراهم می آورد.
فیلم «اوقات خوش» در مورد «کانی نیکاس» با بازی «رابرت پتینسون» است که با برادر کم هوش خود، «نیک» با بازی «بنی سفدی» اقدام به سرقت ۶۵ هزار دلار از یک بانک میکند اما پس یک تعقیب و گریز، نیک دستگیر می شود و به بازداشتگاه می رود. در آنجا او ناخواسته وارد یک دعوا شده و بهشدت زخمی می شود. کانی با اطلاع از اینکه نیک در بازداشت نیست و در بیمارستان است تصمیم میگیرد او را نجات دهد اما فرد اشتباهی را به جای برادر خود نجات می دهد. داستان از اینجا طی ۲۴ ساعت روایت میشود که روایتگر تلاش کانی برای خارج کردن برادر خود از زندان است.
«رابرت پتینسون» به زیبایی نقش یک افسارگسیخته که مدام به دنبال رهایی و نجات خانواده خود از فقر و آزاد کردن برادر خود است را بازی می کند. دوربین روی دست برادران سفدی و موسیقی دلهره آور فیلم و انتخاب رنگهای گرم به مهیج شدن فیلم کمک کرده است. وجه مشخصه شهرنشینی سرمایه داری، ناموزونی و نابرابری است. ثروتمندانی که با خرید قسمتی از شهر صاحب آن میشوند و کسانی که پول کافی برای اجاره و یا خرید خانه در مرکزی که بورژاویی زندگی میکند را ندارند مجبور به خرید یا اجاره خانه در جای دیگری از شهر هستند. این پدیده آنقدر تکرار می شود تا کسانی که توان اجاره خانه ندارند مجبور میشوند به حاشیه شهرها پناه بیاورند و یا بیخانمان شوند. این مهم از ناکامیهای خط مشی شهری قلمداد میشود. حاشیه نشینی از پیامدهای توسعه ناهمسو و بدریخت در نظام شهرنشینی سرمایهداری است. زمانی که حاشیهنشینان در نظام نابرابر امروزی خود را ناتوان از بهبود موقعیت اقتصادی – اجتماعی خویش احساس می کنند، نوعی محرومیت در آنها به وجود آمده و آنها را به ارتکاب جرائم اجتماعی وادار می شوند. در فیلم «پروژه فلوریدا» مادر برای حفظ بچه خود مجبور به ارتکاب جرم می شود و در فیلم «اوقات خوش» کانی برای نجات خانواده خود از فقر دست به سرقت از بانک می زند. در جایی از فیلم، نیک که در زندان به سر می برد در حالیکه عصبی و گریان است به مادر خود میگوید: «اون پول مال ما بود. کانی قرار بود با اون پول برای ما یک مزرعه بگیره که توی جنگل زندگی کنیم و قرار بود هر کاری می خوام انجام بدم. تو منو دوست نداری، کانی عاشق منه، اون این کارو به خاطر ما انجام داد.» کانی به برادر خود نیک که کم هوش است احترام میگذارد و برای آزادی او دست به هر کاری میزند. این فیلم عشق عمیق میان دو برادر را روایت می کند که با وجود معلول بودن نیک، برادرش کانی همراهی او را در سرقت عامل موفقیتش می داند. در ابتدا هدف کانی از سرقت از بانک مهاجرت به همراه برادرش است اما پس از دستگیری برادر معلول ذهنی خود هدفش آزادی او از زندان است. از اینجا به بعد فیلم در ۲۴ ساعت نفسگیر دنبال میشود. از طرف دیگر، باید به این نکته نیز اشاره کرد که فیلم دیدگاهی انتقادی به نژادپرستی نیز دارد که در چند سکانس به آن پرداخته شده است. مانند صحنه دستگیری دختر نوجوان سیاهپوست و یا در سکانس سرقت بانک، کانی و نیک از ماسکی استفاده کردهاند که شبیه سیاهپوستان است؛ چراکه به باور عمومی، سرقت و قتل عموما توسط سیاهپوستان انجام میشود. همچنین در سکانس دیگری که کانی مامور امنیتی شهربازی را کتک می زند و لباس او را بر تن می کند، پلیس بدون هیچ بازجویی فرد سیاهپوست که همکار آنان است را بازداشت میکند. این در حالی است که چهره کانی را بارها به عنوان سارق بانک در رسانه ها نشان دادهاند.
شخصیت «ری» که کانی او را اشتباهی به جای برادرش نجات میدهد نیز هوشمندانه انتخاب شده است. به طور کلی در فیلم، پلیس چهره خوبی ندارد. پلیس تضمینکننده امنیت مردم در فیلم نیست و بالعکس بیشتر نقش تثبیت اجتماعی نظام حاکمه را بازی میکند. چهره پلیس در فیلم خشن به تصویر کشیده شده است. حتی صحنهای که از پلیس در تلویزیون پخش میشود نیز خشن است. در صحنهای که کانی با دختر سیاهپوست در حال تماشای تلویزیون است، پلیس به اشتباه چاقویی را درون دست زنی فرو می کند. در صحنه زندان رفتار آنان با زندانی ها خشن است. ری که به تازگی بدون هیچ پولی از زندان آزاد شده، بقای حیاتش را در کار خلاف می بیند و پس از چند ساعت دو بار تحت تعقیب پلیس قرار می گیرد. اما او نمی خواهد به زندان بازگردد. مطالعات و تحقیقات نشان میدهد خود زندان برای بسیاری از زندانیان به دلیل تجربیات منفی که از محیط زندان کسب میکنند، بسیار مخرب و ناامیدکننده است. در بیشتر مواقع افرادی که مرتکب جرم میشوند و به زندان می روند از حیث کار، تحصیل، تشکیل خانواده و… فرصتهای جبران ناپذیر را از دست می دهند. این افراد به طور معمول از طریق خانواده، دوستان، نهادهای رسمی و غیررسمی و… طرد می شوند. شخصیت «ری» به این نوع افراد نزدیکتر است. از طرفی، تجربه بد زندان موجب شده که او نخواهد مجدداً به زندان بازگردد و از جهت دیگر پس از آزادی از زندان و رها شدن در جامعه کاری به جز خلاف جلوی پای خود نمی بیند. او در آخر افتادن از برج را به زندان رفتن ترجیح می دهد. در آخر نیز با دستگیر کانی، نیک آزاد می شود و نقش احمقی را بازی می کند که نظام سلطه از او می خواهد.
فیلم «اوقات خوش» به تعبیر «بونوئل» اسیر عفونت احساس نمیشود. بونوئل معتقد بود سینمای کلاسیک منطقروایی و نزاکت بورژوایی را ترجیح داده و قابلیت خود برای خلق هنری شورشگر، برهم زننده و نامشروع که می بایست ناهوشیارنویسی جهان را به تصویر بکشد را از دست داده است. اما فیلم «اوقات خوش» به این دسته از فیلمها تعلق ندارد و با اینکه دارای ضعف های فیلمنامه ای است، فیلمی است که باید دیده شود؛ چراکه دردهای اجتماعی را به زیبایی فریاد میزند و به جامعه متعهد است.
ارسال دیدگاه