رنه دکارت فیلسوف فرانسوی روزگاری گفت: «من می اندیشم پس هستم» اما انسانهای عصر مدرن مصداق «من مصرف میکنم پس هستم» هستند. امروزه در ایران شاهد گسترش فرهنگ مصرفگرایی در بین تمامی طبقات اجتماعی هستیم که این امر با ساخت بی رویه ی «مالها» به عنوان مراکز تجاری و فرهنگی جدید بیشتر شده است. گزارشها در سال ۱۳۹۱ نشان میدهد که ۳۲۱ ساختمان با کاربری تجاری در تهران احداث شده است که در سال ۱۳۹۲ به بهرهبرداری رسیدهاند*.
باید به این نکته توجه کرد که تأثیرات این حجم از ساخت و ساز مراکز تجاری و تفریحی فقط اقتصادی نبوده بلکه سبک زندگی و نوع مصرف کالا در بین طبقات اجتماعی را تغییر میدهد و باعث گسترش مصرفگرایی و تمایزگذاری اجتماعی شهروندان می شود. مصرفگرایی یکی از پدیدههای عصر سرمایه داری است و به معنای «فرآیندی است که در آن ارزش استفاده ی کالا چه به صورت تبدیل آن در فرآیند تولید (مصرف تولیدی) و چه به صورت استفاده ی ناب و ساده ی آن در هنگام مالکیت برای ارضای نیازها (مصرف مصرفی یا مصرف نهایی)، از بین میرود.» مصرفگرایی نمایانگر کنش تمایزپذیری اجتماعی است. چرا که طبقات میانی و بالایی جامعه با فرآوردهها یا شاخص هایی که مصرف میکند؛ خود را از طبقه ی کارگر متمایز کرده و باعث شکاف در طبقات اجتماعی میشوند. به ویژه با مصرف مارکهای تجاری و شاخصهای ارتقاء دهنده ی منزلت اجتماعی مانند خودروها و جواهرات گران قیمت. از این رو مصرفگرایی یک سبک یا منش زندگی را تبلیغ میکند و باعث از خود بیگانگی انسان میشود.
به بیان مارکس در تعریف فرآیند از خود بیگانگی «هرچه کارگر ثروت بیشتری تولید میکند و محصولاتاش از لحاظ قدرت و مقدار بیشتر میشود؛ فقیرتر میگردد. هرچه کارگر کالای بیشتری میآفریند؛ خود به کالای ارزانتری تبدیل میشود. به این معنا که محصول کار، در مقابل کارگر به عنوان چیزی بیگانه و قدرتی مستقل از تولیدکننده قد علم میکند.». بودریار فیلسوف فرانسوی اعتقاد دارد همانطور که مارکس گفته بود از خودبیگانگی فقط مخصوص طبقه کارگر نیست و تمامی طبقات اجتماعی را در برمیگیرد، او میگوید: «افراد مرفه مانند گذشته، بیش از آنکه در محیط اطراف خود با دیگر انسانها سروکار داشته باشند؛ با اشیاء در ارتباط اند.» وی در ادامه بیان میکند که: «مفاهیم محیط و فضا بی شک از زمانی رواج بیشتری یافته اند که در واقع ما از دیگر انسانها فاصله گرفته ایم. بیشتر زیر نگاه ساکت اشیای مطیع و توهم انگیزی قرار داریم که همواره یک چیز را برای ما تکرار میکنند و آن چیزی نیست جز بهت و حیرت، فراوانی مجازی و فاصله گرفتن مجازی و نیز فاصله گرفتن از دیگران. به مانند کودکی که در میان گرگها بزرگ میشود و به گرگ تبدیل میشود؛ ما نیز کم کم حالت ابزاری پیدا میکنیم. ما در عصر اشیاء زندگی میکنیم.» اما این پدیده ها که پیشتر گفته شد چگونه وقتی ما در مال ها در حال تفریح هستیم خود را نمایان میکنند؟ و طبقات بالای جامعه، این پدیده ها را از چه طریقی در مراکز تجاری و فرهنگی پنهان کردهاند؟
مصرفگرایی و شکاف طبقاتی در مالها
فروشگاهای تجاری و فرهنگی بزرگ سرشار از نشانه های جامعه ی مصرفی هستند. از بیلبوردهای تبلیغاتی بزرگ گرفته تا انباشتگی و وفور کالاهای مصرفی که دیگر ارزش مصرفی را برای خریدار ندارند؛ چرا که خریدار بر مبنای نیاز خود مصرف نمیکند؛ او مصرف میکند تا جزء همین سرزمین مصرفی باشد. او محکوم به خرید کردن است، خرید نه برای رفع نیاز انسانی خود بلکه برای تفریح و ارضای خواسته های طبقاتی اش. این مراکز اصل را بر برابری طبقاتی میگذراند؛ چرا که همانطور که طبقات متوسط و سرمایه دار در حال خرید کردن هستند؛ طبقه ی کارگر نیز پا به پای آنها در حال پرسه زدن در این سرزمین فراوانی است. اما سوالی که پیش میآید این است که: آیا طبقات محروم تر جامعه میتوانند اشیای گران قیمت بخرد؟ یا آیا میتوانند در فروشگاه آدیداس برای خود خرید کنند؟ طبقه ی کارگر با حضور در این مکان، جزء لاینفک آن است و آنها هم محکوم به مصرف هستند؛ اما مصرف اشیای نازلتر. این طبقه برای گذاران زندگی نیاز به مصرف کالاهای اساسی خود دارد اما این طبقه قدرت خرید طبقه متوسط و مرفه را ندارد و اگر به این مکان قدم میگذارد و در برابر نشانه های نازل شده ی طبقه ی سرمایه داری برای مصرف کردن صلیب میکشد (چرا که آنها میگویند: مصرف کنید؛ این است قانون الهی!) و سر تعظیم بر فرهنگ بتوارگی کالا خم کرده اند؛ به خاطر آگاهی کاذبی است که توسط طبقات بورژوازی و خرده بورژوازی به وجود آمده است تا ذات انقلابی این طبقه را از بین ببرند. پس در این مکان اصل برابری طبقاتی حکم فرما نیست بلکه اصل مصرف کردن، اسیر اشیا شدن و فرهنگ بتوارگی کالا حکم فرما است. طبقات بالا با نوع مصرف، خود را از دیگر قشرهای اجتماعی متمایز میکنند؛ چرا که یکی از راههای پیدا کردن جایگاه طبقاتی برای انسانها در نظم اجتماعی بر حسب چیزی است که مصرف میکنند؛ خواه از طریق وابسته کردن به گروه اجتماعی خود و خواه با جدا شدن از گروه خود و ارجاع به گروهی که از منزلت بالاتری برخوردار است. همانطور که پیشتر گفته شد در فروشگاههای تجاری و تفریحی مصرف شیء برای رفع نیاز انسانی نیست. طبقه ی کارگر تنها از پس برآورده کردن نیازهای اولیه خود برمیآید اما از طرف دیگر در جامعه ی مصرفگرای امروزی این طبقه با اتحاد نامقدسی که در مکانهای تجاری و تفریحی بزرگ با طبقات سرمایه دار، به وجود آورده است؛ به نیازهای خود بی توجه هستند چرا که از سویی اسیر دست تبلیغات طبقه حاکم گشته اند و از سوی دیگر به مصرف نه به جهت ابزاری برای رفع نیاز بلکه به چشم هدفی برای کسب هویت و کسب معنایِ بودن نگاه می کند.
از خودبیگانگی انسان در مالها
از طرف دیگر در مالها، کالاهای مصرفی خود را به صورت قدرت به چنگ آورده شده نشان می دهند نه محصولاتی که بر روی آنها کار صورت گرفته است. با از بین بردن این ارزش انسانی دیگر کالا به عنوان محصول کار انسانی دیده نمیشود و در نتیجه محصول کنش انسانی نیست. انسان در این مکان با اشیاء در ارتباط است تا با همنوع خود، او بیشتر از هر زمان دیگری در این مکان منزوی شده است. همانطور که پیشتر در رابطه با از خود بیگانگی انسان گفتیم؛ اعضای طبقه ی کارگر خود را چیزی بیش از کالایی در مجموعه ی کلی اشیاء نمی بینند. به نظر مارکس جامعه ی سرمایه داری به دلیل ماهیت ساختاری اش، چهار شکل کلی از بیگانگی را ایجاد میکند که عبارت است از: بیگانگی از محصول کار، بیگانگی از فرآیند تولید، بیگانگی از خود و بیگانگی از دیگران که هر چهار شکل در قلمروی کار وجود دارد. در اولین شکل از خود بیگانگی، کارگران از کالاهایی که تولید میکنند، بیگانه می شوند؛ چرا که محصول کار آنها به خودشان تعلق ندارد بلکه صاحبان اصلی سرمایه داران هستند. از لحظه ای که کارگران محصول خود را در اختیار سرمایه داران میگذراند؛ فرآیند از خود بیگانگی شروع میشود. در ادامه باید به ذات مصرفگرایی در طبقات متوسط و بورژوازی توجه کرد که این طبقات جامعه تصور می کنند که اشیاء، خود تولید شده اند نه محصولاتی که بر روی آنها کاری صورت گرفته است. وقتی در سرزمین مصرفی قدم می گذارند؛ این اشیاء هستند که انسانها را فرا می خوانند، آنها نجوا کنان انسانها را صدا می زنند:” تنها کالا میتواند نیاز درونی شما را برآورده سازد. فقط به ما تعظیم کنید و گوش به فرمان ما باشید” ،انسانهای مصرفگرای امروزی قدرت ماورایی به اشیاء میدهند و آنها را مانند بت میپرستند. در نتیجه رابطه ی انسان با شیء در مراکز تجاری و تفریحی رابطه ی انسان با محصولی که بر روی آن کاری صورت گرفته؛ نیست. رابطه او با شیء، رابطه برده با برده دار است اما اینجا انسان برده ی شیء میشود و زیر شلاق های بیرحم آن فریاد خوشحالی سرمی دهد. کارگران در نظام سرمایهداری از فرآیند تولید نیز بیگانه میشوند و به تعبیر مارکس کار برای کارگر اجباری است و فقط ابزاری برای تأمین نیازهای دیگر است.
پیشتر گفتیم که انسان در مراکز تفریحی و تجاری تبدیل به شیء شده است. در نتیجه سومین مرحله ی از خود بیگانگی در این مکان با جدا شدن ذات انسانی روی میدهد. وقتی طبقه ی کارگر از کالای تولید شده و فعالیت تولیدی بیگانه شده است و طبقات بالای جامعه در معبد خدایان بر مارک های تجاری تعظیم میکنند؛ در واقع از خود به عنوان نوع انسان نیز بیگانه شده اند. آخرین مرحلهی از خود بیگانگی در این مکان، جلوهی بیشتری پیدا میکند؛ چرا که ما با اشیاء در ارتباط هستیم نه با جامعه ی بشری. انسانها برای دستیابی به آنچه در طبیعت برای بقایش لازم است؛ خواهان و محتاج همکاری با دیگران است. در نظام سرمایه داری، این همیاری تخریب میشود و انسانها خود را جدا از دیگران میبینند و در خدمت اشیاء درآمده اند.
سیاست زدایی به واسطه ی مراکز تجاری و فرهنگی
انسانها تنها اشیای حاضر در این مکان نیستند؛ چرا که محصولات فرهنگی نیز در این مکان به شیء تبدیل شده اند. یکی از راههای طبقه ی بورژوازی برای از بین بردن شکاف طبقاتی در مراکز تجاری، روی آوردن به استفاده از محصولات فرهنگی در این مکان است. مراکز فرهنگی جزء جدانشدنی این مراکز تجاری شده اند؛ در بیشتر مالها شاهد نمایش فیلم های سینمایی و فروش عمده کالاهای فرهنگی مانند؛ فیلم های شبکه نمایش خانگی، کتاب، موسیقی و … هستیم، محصولاتی که در دنیای سرمایه داری ابزاری برای سرکوب آگاهی طبقاتی شده اند و نقش آگاهی بخشی آنها(در اینجا منظور ما محصولاتی است که در این مکان ها عرضه می شوند) از بین رفته است. در واقع طبقه ی بورژوا از طریق فرهنگ، دست به سیاست زدایی در این مکان میزند. یکی از مهمترین نقدهای مارکوزه، فیلسوف و جامعه شناس آلمانی بر جامعه ی مصرفگرای سرمایه داری، تک ساحتی کردن رفتار انسان از طریق فرهنگ است؛ که باعث میشود سیاست از لایه های جامعه زدوده شود. مصرف فرهنگ در کنار مصرف کالا، نه تنها به روسپی گری فرهنگ، دامن می زند بلکه موجب پنهان شدن شکاف و تمایز طبقاتی در این مکان میشود؛ چرا که هدف، تک ساحتی کردن طبقه کارگر و منحرف کردن آنها از مسائل اجتماعی است.
*این مطلب در سال ۱۳۹۳ نوشته شده و جامعه آماری مربوط به آن تاریخ است.
۴
ارسال دیدگاه