فیلم انگل شرایط نئولیبرال را در سینما بازنمایی کرده است.
آخرین فیلم جون هو بونگ به اختلاف طبقاتی، خشونت و جنگ بر سر بقاء اشاره میکند. این اثر سینمایی برنده نخل طلای کن در سال ۲۰۱۹ شد. انگل در مورد خانواده فقیری است که شغل آنان درست کردن جعبه های پیتزا برای یک رستوران است. کی جونگ پسر خانواده به وسیلهی دوست خود شغلی پیدا میکند. او وظیفه تدریس زبان انگلیسی به یک دختر جوان ثروتمند را بر عهده میگیرد. به مرور تمام خانواده تانگ وارد آن خانه میشوند و این مهم زمینه ساز اتفاقات دیگری در فیلم میشود.
فیلم انگل به درخشانی دیگر آثار جون هو بونگ یعنی مادر و خاطرات یک قاتل نیست و دارای ضعف های اساسی در فیلمنامه است. این کارگردان اهل کره جنوبی به مانند آثار اخیر خود به جامعه سرمایه داری حمله میکند. باید این کارگردان صاحب نام کره ای را در فهرست فیلمسازانی قرار داد که در چند سال اخیر تحت تاثیر گفتمان ضد سرمایه داری فیلم میسازند. با نگاهی گذرا به برندگان بهترین فیلم جشنواره کن در ۶ ساله گذشته متوجه میشویم، فیلم هایی که سیاست های جامعه کاپیتالیستی را نقد میکنند از شانس بیشتری برای کسب جایزه اصلی این جشنواره برخوردار بوده اند. فیلم های خواب زمستانی، دیپان، من دنیل بلیک هستم، مربع، دزدان فروشگاه و انگل فیلم هایی با مضامین اختلاف طبقاتی، توزیع ناعادلانه ثروت و مهاجرت بودند. تمامی این مضامین از خصوصیات عمدهی جامعهی نئولیبرال است. فیلم های تولید شده با مضامین این چنینی محدود به این آثار نیست. به عنوان مثال از کشور کره جنوبی میتوان فیلم سوختن اثر ” لیچانگدونگ” را نام برد. اما چرا فیلمسازانی با ملیت ها و سبک های سینمایی متنوع به مضامین یکسانی پرداخته اند؟.
سینما نیز مانند مابقی هنرها از جامعه تاثیر میگیرد و روی آن تاثیر میگذارد. از این رو کارگردانان تحت تاثیر گفتمان های مختلف که در جامعه جاری است آثار خود را میسازند. در چند سال گذشته با توجه به سیاستهای اقتصادی نئولیبرالی، گفتمانی در سینما شکل گرفته که این سیاست ها را نقد میکند. درمورد گفتمان نظریه ها و تعاریف مختلفی وجود دارد. در این جا منظور نگارنده از گفتمان، تعریف “لوئیز فیلیپس و مارین یورگنسن” است. به اعتقاد آنها زبان در چارچوب قالبهایی ساختار بندی شده است و مردم به هنگام مشارکت در حوزه های مختلف حیات اجتماعی در گفتار خود از این قالبها تبعیت می کنند. اما این قالبها تحت تاثیر قدرت هستند و قدرت باعث می شود که گفتمانی بر گفتمان دیگر برتری یابد، قدرت نیز به یک کنشگر خاص از قبیل افراد یا دولت یا گروه های دارای منافع خاص تعلق ندارد، قدرت در میان عمل های اجتماعی مختلف پخش شده است . جامعه سرمایه داری با در دست داشتن صنعت فرهنگ توانسته سیاست های خود را به مردم تحمیل کند. نظریه پردازان مکتب انتقادی از جمله آدرنو اعتقاد دارند که رسالت صنعت فرهنگ، احمق کردن توده هاست. سردمداران جامعه سرمایه داری به وسیله یکی از ابزارهای خود یعنی صنعت فرهنگ توانسته اند به گفتمان خود قدرت دهند. بنابراین میتوان گفت، گفتمان سرمایه داری قدرت بیشتری نسبت به گفتمانهای ضد خود دارد. با این وجود سیاست های نئولیبرالی به خصوص در چند سال گذشته وضعیت کنونی جهان را با بحران جدی مواجه کرده که رشد عظیم نابرابری در جهان را میتوان یکی از مصیبت بارترین آنها نام برد. منتقدان نئولیبرالیسم معتقد هستند که سیاستهای جامعه سرمایه داری موجب تشدید فقر، اختلاف طبقاتی و افزایش مهاجرت و… شده است. در نتیجه گفتمان های ضد سرمایه داری طی سالهای گذشته در میدان هنری از انفعال خارج شده اند. باید به این نکته توجه کرد که افزایش قدرت این گفتمان نیز خطرناک است. چرا که آثار هنری را به مانند خط مونتاژ کارخانه ای میکند که محصول یک شکلی را به بازار می فرستد. آثاری شبیه به هم بدون هیچ ایده خلاقانه ای و بدون تاثیر گذاری بر روی مخاطبینی که تحت تاثیر همین جامعه سرمایه داری هستند. از طرف دیگر باید جشنواره کن را مهمترین جشنواره جهانی دانست. جشنوارهای که در مناسبات سرمایه داری امروزی همچنان به مفاهیم غیر انسانی نئولیبرالیسم توجه میکند. فیلم انگل با تمام ضعف هایش همین مفاهیم غیر انسانی را هدف قرار داده و جایزه اصلی این جشنواره را گرفته است.
افزایش نابرابری به خصوص در زمینه اقتصادی در کشور کره جنوبی موجب واکنش هنرمندان این کشور شده است. در دوسال گذشته شاهد ساخت دو فیلم سینمایی از دو کارگردان پرآوازه کره جنوبی با مضامین یکسانی بودهایم. فیلم انگل همان مفاهیم فیلم سوختن را بیان میکند. اما از نظر کیفیت فیلمنامه تفاوت دوفیلم بسیار زیاد است. برنده نخل طلای ۲۰۱۹ کن، ضعفهای اساسی در فیلمنامه دارد. شخصیتهای فیلم انگل برای فرار از فقر، داشتن شغل مناسب و مهمتر از آن برای زنده ماندن و زندگی کردن دست به خشونت میزنند. کارگردان اثر در نمایش نبرد طبقاتی در جامعه کره موفق عمل نکرده است. حماقت خانواده نوکیسه فیلم بیننده را با این سوال مواجه میکند که؛ “چگونه این طبقه با این حجم از نادانی بر ما حکومت میکنند؟”. خانواده پارک زحمت یک تحقیق ساده در رابطه با استخدام افراد مختلف را به خود نمی دهند و به آسانی ۴ نفر از یک خانواده را به یک شکل استخدام می کنند. خانم پارک به مانند همکیشان خود روی تربیت و تحصیل فرزندانش حساس است اما به راحتی فریب میخورد. وی مدارک جعلی فرزندان آقای تانگ را تشخصی نمی دهد. همچنین برخی از صحنه های فیلم غیر قابل باور است. به عنوان مثال آقای تانگ که از پس درست کردن جعبه های پیتزا بر نیامده طی چند روز به یک ماشین آخرین مدل مسلط می شود. از دیگر ضعف های فیلمنامه میتوان به زنده ماندن کی جونگ در آخر فیلم و یادگیری کد مورس توسط او، اشاره کرد. همچنین بر خلاف ادعای اثر که نقد جامعه سرمایه داری است مدام تبلیغ شرکت های همین جامعه سرمایه داری به مانند بنز می شود. این مهم تضاد اساسی فیلم است.
جون هو بونگ خشونت را برای بیان دغدغه های خود برمی گزیند. اختلاف طبقاتی و تلاش برای بقا در زندگی نابرابر کره جنوبی، همچنین بازی با مفهوم قدرت بستر مناسبی برای نشان دادن خشونت عریان است. اما او را میتوان به مانند دلقک سیرکی دانست که از هر وسیله ای برای خنداندن مخاطبان خود استفاده می کند. او دکمه ارسال عکس برای خانوداه پارک را با دکمه فرمان بمب اتم یکی می کند. این شوخی نامناسبی با یکی از وحشیانه ترین اختراعات بشری است.
با این وجود جون هو بونگ به خوبی توانسته با ژانرهای سینمایی بازی کند. وی به قواعد کلیشه ای ژانرها پایبند نیست و این مهم برای فیلمساز مزیت محسوب میشود. اگر کارگردان اثر به قواعد سیستماتیک ژانر پایبند بود باید در آخر فیلم شاهد زوال خانواده تانگ و رستگاری خانواده پارک بودیم.
پدر خانواده با کسب آگاهی طبقاتی آقای پارک را به قتل میرساند. این فیلم نشان میدهد وقتی سیستم توزیع ثروت درست نباشد انسانها برای زنده ماندن مجبور هستند دست به اعمال غیر انسانی بزنند و همدیگر را نابود کنند، دو خانواده که جایگاه طبقاتی یکسانی دارند برای حفظ بقاء و شغل خود به جان هم می افتند. در همین راستا برای اثبات این ادعا کافی است به صحنه تولد فیلم اشاره کرد. زمانی که پسر خانواده پارک از هوش میرود، دختر خانواده تانگ در حیاط خانه چاقو میخورد و در آغوش پدر درحال جان دادن است. اما برای هیچ کدام از انسانهای نوکیسه فیلم این مرگ اهمیت ندارد. همه فرار میکنند. این مهم برای آقای پارک اهمیت خاصی ندارد و او خواستار انتقال هر چه سریعتر فرزند خود توسط آقای تانگ به بیمارستان است.
آقای تانگ نقش رهبر خانواده را بر عهده دارد. در صحنه ابتدایی فیلم او به عنوان پیشوای خانواده معرفی میشود. نفرت وی از طبقه مرفه کم کم شکل میگیرد. جون هو بونگ به درستی از موتیفها و ایماژهای تکرار شونده استفاده میکند تا این نفرت طبیعی جلوه کند. استفاده از بوی بد آقای تانگ در سکانس های مختلف که گویی خصوصیت آنها و جایگاه طبقاتی این خانواده را لو میدهد، و نفرت آقای پارک از این بو موجب طغیان آقای تانگ میشود. شورش آقای تانگ پس از صحنه بارش باران بیشتر می شود، وقتی که خانواده ثروتمند فیلم از باران لذت میبرند. در سکانس دیگر وقتی آقای تانگ از پوشیدن لباس سرخ پوستی ناراحت است آقای پارک با او به مانند برده برخورد میکند. تیرهای سرخپوستی و چادر پسربچه خانواده پارک، ما را به یاد جنگ سرخپوستان و آمریکاییها میاندازد. آقای تانگ با همین شمایل سرخپوستی به یک سرمایه دار حمله میکند.در این فیلم اشاراتی نیز به مسخ شدن این طبقه دارد که این استعاره توسط فیلم ساز در دو سکانس نشان داده می شود. اولین اشاره فیلم در همان سکانس ابتدایی رخ میدهد. سمی وارد خانه این طبقه میشود تا سوسکهای خانه کشته شوند. اشاره بعدی جون هو بانگ در سکانس فرار پدر از زیر میز رخ میدهد. در این سکانس آقای تانگ به مانند سوسکی از زیر میز حرکت میکند و مثل این حشره بی حرکت میماند.در آخر فیلم نیز سخنان کی جونگ قابل تامل است. او موفقیت را در ثروت اندوزی می بیند. برای او چگونگی کسب این ثروت مهم نیست.
در دوسال گذشته دو فیلم سوختن و انگل از دو کارگردان مطرح کره جنوبی تحت تاثیر یک گفتمان ساخته شده است و هر دو فیلم ساز به جامعه هشدار میدهند. آنها برای نشان دادن سیاستهای سرمایه داری اتفاقات فاجعه باری را به تصویر کشیده اند و خبر از نزاع طبقاتی می دهند. هر دوفیلمساز جامعه ای از کره را به تصویر کشیده اند که متضاد از جامعه ای است که در رسانه های ایران تبلیغ می شود. جامعه ای که سیاست های اقتصادیش اختلاف طبقاتی را به بالاترین درجه خود رسانده و انسانها در این جامعه برای بقاء مجبور به اعمال خشونت بر علیه هم هستند.
۶
عالی